اپرای باغ بابا بزرگ

آن رقص برگ ها و شاخه های درختان سیب با صدای نسیم
و با آهنگ بلبلکان چه زیبا بود
آن دنس هماهنگ ساقه های گندم با حرکات باد بهارچه تماشایی بود
آن رودخانه چه زنده جاری بود و چه مسرور از زندگی می خواند
قطراتش چه هماهنگ با هم همسرایی می کردند
آن ابرها با آن همه ابهت چه ساکت و نرم می گذشتند و چه با وقار قدم بر میداشتند
آن درختان چنار مانند نگهبانان پادشاهان چه مغرور و مستحکم با آن قد بلندشان
همه جا را می پاییدند
و آن نی ها که در آن گرما پاهای خود را در آب رودخانه فرو برده بودند
چه قدر آرام و شیرین چرت می زدند
وای که آن بلدرچین ها در لابه لای یونجه ها چه تنازی  می کردند
آن گنجشک ها که در لابه لای شاخه های درختان همدیگر را دنبال می کردند چه رها بودند
و من آن تماشاگری که محو این همه زیبایی اما گنگ به زیر سایه ی تاکی نشسته بودم
و خداوند چه زیبا این سمفونی را اجرا می کرد
در اپرای باغ بابا بزرگ
نظرات 1 + ارسال نظر
سهیل چهارشنبه 30 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 05:37 ق.ظ

سلام
من اولین باری هستش که به وبلاگت میام.تمام مطالبت رو خوندم و فقط بگم که همشون محشر بودن.با اجازت کپی شون کردم
ناراحت نشی واااااا

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد